دارم پا به پای نرفتن صبوری میکنم...

سلام یارجان...
این نامه 167 ام است... به تعداد روزهای نبودنت...
روزهای بودن ونبودنت را بخواهم چرتکه بیندازم روزهای نبودنت سر میروند...
چه میگویم من؟!
برای من یک روز نبودنت معادل تمام لحظه های عمر است...
چرتکه عاشق ها فرق دارد...
برای آدم عاشق همه معادلات متفاوت خواهند بود...
و شاید بخاطر همین تفاوتها بود که هنوز به قول سیدعلی صالحی عزیز:
"دارم هی پا به پای نرفتن صبوری می‌کنم
صبوری می‌کنم تا تمام کلمات عاقل شوند
صبوری می‌کنم تا ترنم نام تو در ترانه کامل‌تر شود
صبوری می‌کنم تا طلوع تبسم، تا سهم سایه، تا سراغِ همسایه...
صبوری می‌کنم تا مَدار، مُدارا، مرگ...
تا مرگ، خسته از دق‌الباب نوبتم
آهسته زیر لب... چیزی، حرفی، سخنی بگوید... "
یارجان!
راستی چقدر این روزها دلتنگ شعرخواندت میشوم...
راستی هنوز هم فرصت میکنی شعر بخوانی؟ یا در بحبوحه روزهای زندگی، شعر را هم مثل من از یاد برده ای؟
راستش را بخواهی من هم دیگر دل و دماغ هیچ کاری را ندارم...
نه شعر میخوانم، نه کتاب...
به جایش تا بخواهی درد مینوازم و اشک میبارم...
آخر نبودنت درد ساده ای نیست...
نبودنت...
درد...
ساده ای...
نیست...
#به_وقت_دلتنگی
#الهام_جعفری
#ممنوعه
دیدگاه ها (۶)

دوستی برای روزهای تنهایی

عشق به روایت مصدر

همراه یا همکار

سوال

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

بی مهری به طبیعت

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط